خرید
آنیتای خوشگل من امروز من وشما بابایی با عمه محبوبه و مهسا ومحمد امین رفتیم خرید توی فروشگاه قدم میزدی و ذوق میکردی البته خیلی زیاد هم فضولی میکردی. یه قسمتی از فروشگاه یه خانمی روی صورت بچه ها نقاشی میکرد .شما خیلی متعجب بهش نگاه میکردی و اصلا دلت نمیخواست از اونجا دور بشی .همش یکی از ما رو میبردی و اونجا می ایستادی م وبچه ها رو تماشا میکردیم. یه بار خواستیم صورتتو نقاشی کنیم که تا خانمه خواست بهت دست بزنه با لحن همیشگیت گفتی نه !نه!
نویسنده :
مامان مونا
1:05